مرداسنگلغتنامه دهخدامرداسنگ . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مرداسنج . (دستور الاخوان ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ . (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (
مردانگیفرهنگ مترادف و متضادجرات، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی
مزوریلغتنامه دهخدامزوری . [ م ُ ] (اِ) مرداسنگ . (ناظم الاطباء). مُرتَک . (شعوری ). رجوع به مرداسنگ و مرتک شود.
مریخلغتنامه دهخدامریخ . [ م ُ رَی ْ ی َ ] (ع اِ) مرداسنگ . || استخوانک نرم اندرونی شاخ دابه . (منتهی الارب ).
مرده سنگلغتنامه دهخدامرده سنگ . [ م ُدَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنگ . مردارسنج . مرداسنج . مرداسنگ . رجوع به مرداسنگ و دزی ج 2 ص 580 شود.
