اطرددیکشنری عربی به فارسیروانه کردن , مرخص کردن , معاف کردن , ازتصرف محروم کردن , بي بهره کردن , محروم کردن , دورکردن , بيرون کردن , رهاکردن , سلب صلا حيت کردن از , شايسته ندانستن , مرد
دفع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دفع کردن، دور کردن، ازمیانبرداشتن، دافعه داشتن دفع کردن اشعهگسیل کردن، تشعشع کردن مرخص کردن
معاف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، بخشودن، حذف کردن، خارج کردن، نشمردن، بهشمار نیاوردن، مستثنی کردن، مرخص کردن، تبرئه کردن، بخشیدن، ترحم کردن، اجازهدادن، آزاد کردن، مدارا کردن