مرخصلغتنامه دهخدامرخص . [ م ُ رَخ ْ خ َ ] (ع ص ) اذن داده شده بعد از ممنوعیت . (از متن اللغة). || آسان و سهل کرده . (ناظم الاطباء). میسر و سهل شده . (از متن اللغة). || مأذون .
مرخصفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اجازهدادهشده.۲. [مجاز] ویژگی کسی که به او اجازه داده شده از جایی مانند، بیمارستان یا زندان خارج شود.
اطرددیکشنری عربی به فارسیروانه کردن , مرخص کردن , معاف کردن , ازتصرف محروم کردن , بي بهره کردن , محروم کردن , دورکردن , بيرون کردن , رهاکردن , سلب صلا حيت کردن از , شايسته ندانستن , مرد