مرجوملغتنامه دهخدامرجوم . [ م َ ] (اِخ ) قربانگاهی است حاجیان را در بادیه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة).
مرجوملغتنامه دهخدامرجوم . [ م َ ] (ع ص ) سنگسار کرده شده . (غیاث اللغات ). رجیم . که بر او سنگباران کنند. که سنگسارش کرده باشند. (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رجم و رجوم . رج
مرجومکلغتنامه دهخدامرجومک . [ م َ م َ ] (اِ) عدس . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مرجمک . مرجو. عدس . بلسن . دانچه . نسک . (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به مرجو و مرجمک شود. || مرجاموک ؛ یعنی
مرجومکلغتنامه دهخدامرجومک . [ م َ م َ ] (اِ) عدس . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مرجمک . مرجو. عدس . بلسن . دانچه . نسک . (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به مرجو و مرجمک شود. || مرجاموک ؛ یعنی
مرجولغتنامه دهخدامرجو. [ م َ ] (اِ) عدس . مرجومک . (از ترجمان القرآن ). مرجمک . رجوع به مرجمک شود : علیکم بالعدس ... بر شما بود که مرجو بسیار خوری . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). تا