مرطملغتنامه دهخدامرطم . [ م َ طَ ] (ع ص ) محبوس شده و در زندان افتاده و گرفتار شده . (ناظم الاطباء). رجوع به مرطوم شود.
مرتمملغتنامه دهخدامرتمم . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) خورنده . (ناظم الاطباء). ستوری که چوب ها را به دهن خود گرفته خورد. (آنندراج ). رجوع به ارتمام شود.
مرتمسلغتنامه دهخدامرتمس . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) به آب فروشونده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتماس . رجوع به ارتماس شود.
مرتمیلغتنامه دهخدامرتمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نگهبان . طلایه . دیده بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).طلیعة. (متن اللغة). || انداخته شده . (ناظم الاطباء). نعت است از
مرتمزلغتنامه دهخدامرتمز.[ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) جنبنده و اضطراب کننده . (آنندراج ). با هم جنبنده و به طور اجتماع جنبنده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتماز. رجوع به ارتماز ش
مرتمضلغتنامه دهخدامرتمض . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) بی قرار و تافته دل و جگرسوخته . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتماض . رجوع به ارتماض شود.
مرتمملغتنامه دهخدامرتمم . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) خورنده . (ناظم الاطباء). ستوری که چوب ها را به دهن خود گرفته خورد. (آنندراج ). رجوع به ارتمام شود.
مرتمسلغتنامه دهخدامرتمس . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) به آب فروشونده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتماس . رجوع به ارتماس شود.
مرتمیلغتنامه دهخدامرتمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نگهبان . طلایه . دیده بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).طلیعة. (متن اللغة). || انداخته شده . (ناظم الاطباء). نعت است از
مرتمزلغتنامه دهخدامرتمز.[ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) جنبنده و اضطراب کننده . (آنندراج ). با هم جنبنده و به طور اجتماع جنبنده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتماز. رجوع به ارتماز ش
مرتمضلغتنامه دهخدامرتمض . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) بی قرار و تافته دل و جگرسوخته . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتماض . رجوع به ارتماض شود.