مرتسملغتنامه دهخدامرتسم . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) امتثال شده . مطاع . اطاعت شده : نایب یزدان بحق گرنه توئی پس چراست حکم تو چون حکم حق نزد بشر مرتسم . خاقانی . || مرسوم . (فرهنگ فا
مرتسملغتنامه دهخدامرتسم . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) فرمان برنده . (آنندراج ). مطیع و فرمانبردار هر قاعده و قانونی . (ناظم الاطباء). امتثال کننده . اطاعت کننده . نعت فاعلی است از ارت
مرسوملغتنامه دهخدامرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم ا
مسطورلغتنامه دهخدامسطور. [ م َ ] (ع ص ) نبشته . (آنندراج ). مکتوب . نوشته شده . مرقوم . مرتسم . مسطر. مزبور : و الطور و کتاب مسطور. (قرآن 1/52 و 2). کان ذلک فی الکتاب مسطوراً. (ق