مرتزقلغتنامه دهخدامرتزق . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که ازآن نفع بردارند. (منتهی الارب ). هر چیزی که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رزق . روزی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرتزقلغتنامه دهخدامرتزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) مرسوم گیرنده . روزی یابنده . (آنندراج ). || وظیفه دار. مرسوم دار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). علوفه دار. (ناظم الاطباء). ن
مرتزقةلغتنامه دهخدامرتزقة. [ م ُ ت َ زِ ق َ ] (ع اِ) اجری خواران . صاحبان رواتب . سپاهیان جیره خوار. مقابل مطوعه به معنی داوطلبان . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آنان کشان امام از
مُرْتَفَقاًفرهنگ واژگان قرآنجایگاه - تکیه گاه (و در معناي کلمه مرتفق گفته است ، به معناي متکا است که از ماده مرفق گرفته شده و در اصل معناي ارتفق اين بوده که فلاني به مرفق (آرنج)خود تکيه زد
مرتزقةلغتنامه دهخدامرتزقة. [ م ُ ت َ زِ ق َ ] (ع اِ) اجری خواران . صاحبان رواتب . سپاهیان جیره خوار. مقابل مطوعه به معنی داوطلبان . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آنان کشان امام از
روزی خوارلغتنامه دهخداروزی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) مُرتَزَق . (یادداشت مؤلف ). مردم . خلایق . (شرفنامه ٔ منیری در ذیل روزی خواران ). روزی خورنده . هریک از افراد آدمی : گوید از