مرتدنلغتنامه دهخدامرتدن . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) دوک سازنده . (آنندراج ).نعت فاعلی است از ارتدان . رجوع به ارتدان شود.
مردشناسیلغتنامه دهخدامردشناسی . [ م َ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به معرفت مردان . (ناظم الاطباء). رجوع به مردشناس شود.
عيبدیکشنری عربی به فارسیخسارت واردکردن , اسيب زدن , لکه دار کردن , بدنام کردن , افترا زدن , نقص , کاستي , اهو , عيب , ترک کردن , مرتدشدن , معيوب ساختن , درز , رخنه , خدشه , عيب دار کرد
برگشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازآمدن، ۲. رجعت کردن، مراجعت کردن ۳. سرنگونشدن، واژگون شدن ۴. منصرف شدن ۵. مرتدشدن ۶. تغییر یافتن، تغییر کردن ۷. ارتداد، انصراف ≠ رفتن، عازم شدن ۸. تغییر جه
مرتدلغتنامه دهخدامرتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) از دین برگشته . نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد