مرتجالغتنامه دهخدامرتجا. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) امیدداشته شده . (غیاث اللغات ، از لطیف اللغات ) (آنندراج ). مرتجی . رجوع به مرتجی [ م ُ ت َ جا ] شود.
ملتجالغتنامه دهخداملتجا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای پناه و پناه گرفتن . (غیاث ) (آنندراج ). ملتجاء. پناهگاه : مرابرار را حضرتش مستقرمر احرار را درگهش ملتجا. امیرمعزی .خدمت تو مخلصانه
معتدلدیکشنری عربی به فارسیمرتاض , ممسک در خورد و نوش و لذات , مخالف استعمال مشروبات الکليپرهيزکار , پارسامنش , مرهم , داراي خاصيت مرهم , خنک کننده , خوشبو , ملا يم , سست , مهربان , معتدل