مرتبسلغتنامه دهخدامرتبس . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) گوشت سخت و درهم . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتباس . رجوع به ارتباس شود.
مرتبثلغتنامه دهخدامرتبث . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) پراکنده . متفرق . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتباث . رجوع به ارتباث و ارباث شود.
تنظیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتبسازی، نظم، نظمدهی، ۲. مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن ≠ نابسامان کردن