مرةلغتنامه دهخدامرة. [ م َرْ رَ ] (ع اِ) یک بار انجام دادن کاری . (از اقرب الموارد).یک بار. (دهار). یک دفعه . ج ، مَرّ، مِرار، مِرَر، مُرور، مَرّات . (اقرب الموارد).- ذات مرة ؛
مرةلغتنامه دهخدامرة. [ م ِرْ رَ ] (ع اِ) توانائی و استواری اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالتی که چیزی بر آن استمرار یابد. ج ، مِرَر. جج ، اَمرار. (اقرب الموارد)
مرهفرهنگ انتشارات معین(مَ رِّ) [ ع . مرة ] 1 - (مص م .) یک بار کاری را انجام دادن . 2 - (اِ.) یک دفعه ، یک مرتبه .
مَرَّةٍفرهنگ واژگان قرآنبار - دفعه - یک بار - دو بار (کلمه مرة به معناي يک دفعه است ، پس کلمه مرتان به معناي دو دفعه است ، و از ماده مرور گرفته شده ،و دلالت می کند يک بار انجام یک عمل
مِرَّةٍفرهنگ واژگان قرآنشدت و يا پختگي عقل و رأي - درايت و توانمندى شگفت (از ماده مرور گرفته در این وزن نوع خاصی از مرور را می رساند )
مرهفرهنگ انتشارات معین(مَ رِّ) [ ع . مرة ] 1 - (مص م .) یک بار کاری را انجام دادن . 2 - (اِ.) یک دفعه ، یک مرتبه .
مَرَّةٍفرهنگ واژگان قرآنبار - دفعه - یک بار - دو بار (کلمه مرة به معناي يک دفعه است ، پس کلمه مرتان به معناي دو دفعه است ، و از ماده مرور گرفته شده ،و دلالت می کند يک بار انجام یک عمل
مرهلغتنامه دهخدامره . [ م َ رَه ْ ] (ع مص ) بی سرمه شدن چشم شخص و یا تباه گردیدن آن از بی سرمگی و یا سپید گشتن سرمه جای از گرداگرد چشم و یا ترک گفتن سرمه است بطوری که داخل پلکه
مرهلغتنامه دهخدامره . [ م َ رِه ْ ] (ع ص ) نعت است مصدر مَرَه را. رجوع به مَرَه شود. || رجل مره الفؤاد؛ مرد بیماردل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).