مربطلغتنامه دهخدامربط. [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] (ع اِ) جای بستن چارپایان . (از متن اللغة). اصطبل : یارب مرا برون بر ز اینجا که حیف باشدیوسف به مهبط چه ، عیسی به مربط خر. شرف شفروه .خواهم ز بخت یکدلش د
مربطلغتنامه دهخدامربط. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه ستور رابه وی بندند. (از آنندراج ) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رسن . (مهذب الاسماء). ریسمان یا زنجیری که ستور را بدان بندند. || زنجیر؛ چند مربط فیل ، چند زنجیر فیل . (یادداشت مؤلف ). از زنجیر مراد حیوان است معادل رأس ، برای اسب و استر و غی
مربتلغتنامه دهخدامربت . [ م ُ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) پرورنده . (آنندراج ). تربیت کننده ٔ کودک . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تربیت . رجوع به تربیت شود. || آن که به آرامی دست بر پهلوی بچه زند تا خواب رود و آرام گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به تربیت شود.
مربدلغتنامه دهخدامربد. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) جای بازداشت شتران و غیر آن . (منتهی الارب ). جای شتر. (دستور الاخوان ). جای نشانیدن شتر. (غیاث اللغات ). محبس شتران . یا چوب یا تنه ٔ درختی که در پیش گذارند جلوگیری خروج اشتران را. ج ، مرابد. (از متن اللغة). || جائی که خرما درآن خشک کنند. (غیاث اللغات
مربدلغتنامه دهخدامربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ) خاکسترگون . (منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مربذلغتنامه دهخدامربذ. [ م ُ ب ِ ] (ع مص ) برنده . (آنندراج ). قطعکننده . پاره کننده . نعت فاعلی است از ارباذ. رجوع به ارباذ شود.
مربضلغتنامه دهخدامربض . [ م َ ب ِ ](ع اِ) جای گوسفندان . (غیاث اللغات ). جای باش گوسپندان . ج ، مرابض . (منتهی الارب ). مکان ربوض . و آن برای گوسفندان نظیر معطن است برای شتران . (از متن اللغة).
مربطةلغتنامه دهخدامربطة. [ م ِ ب َ طَ ] (ع اِ) آنچه به وی بندند ستور را. (منتهی الارب ). مربط. (متن اللغة). رجوع به مِربط شود. || دوال باریک که بالای چوب پالان بندند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). ج ، مرابط.
مربطةلغتنامه دهخدامربطة. [ م ِ ب َ طَ ] (ع اِ) آنچه به وی بندند ستور را. (منتهی الارب ). مربط. (متن اللغة). رجوع به مِربط شود. || دوال باریک که بالای چوب پالان بندند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). ج ، مرابط.