مرافقةلغتنامه دهخدامرافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی همراهی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغة). رفیق و مصاحب کس
مرافقدیکشنری عربی به فارسیسرپرست , همراه , ملا زم , مواظب , وابسته , همراه همدم , هم نشين , پهلو نشين , معاشرت کردن , همراهي کردن , گاردمحافظ , ملتزمين , اسکورت , نگهبان , بدرقه , همراهي
مرافقتلغتنامه دهخدامرافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع اِمص ) مرافقة. همراهی و رفاقت کردن . (غیاث اللغات ). رجوع به مرافقة شود. || رفاقت . همراهی . همگامی . هم سفری : تنی چند از
زجاجلغتنامه دهخدازجاج . [ زِ ] (ع اِ) ج ِ زُج ّ، بمعنی نوک آرنج : اتکأوا علی زجاج مرافقهم ؛ یعنی بر نوک آرنجهای خود تکیه دادند. (از اساس البلاغه ). رجوع به زُج ّ شود. || ج ِ زج
مرافقلغتنامه دهخدامرافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) همراه . موافق . (منتهی الارب ). آنکه در سفر همراهی کند: رافَقَه ُ؛ صاحبه فی السفر. (متن اللغة). رفیق . مصاحب . (از اقرب الموارد). نعت
غایوسلغتنامه دهخداغایوس . (اِخ ) نام دوتن : 1- شخصی مقدونی (مکدونیه ٔ) که پولس را در قرنتس ضیافت نمود در وقتی که رساله ٔ خود را به رومانیان می نوشت (رساله ٔ رومیان 16: 23) لهذا پ