مراغبلغتنامه دهخدامراغب . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) زنان پریشان و مضطرب در معاش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطماع . (متن اللغة) (اقرب الموارد). لوازم زندگی و ض
مراقبدیکشنری عربی به فارسینگهدار , نگهبان , حافظ , اگاهي دهنده , انگيزنده , گوشيار , به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن , مبصر , مشاهده کننده , مراقب , پيرو رسوم خاص , سرپرست , ولي , رءيس
مراقبفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاسدار، حارس، دیدهبان، دیدهور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان ۲. آگاه، گوشبزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر ۳. رقیب
مراقبدیکشنری فارسی به انگلیسیattentive, chary, jealous, minder, observant, observer, sedulous, tender, vigilant, watchful
مراغبتلغتنامه دهخدامراغبت . [ م ُ غ َ / غ ِ ب َ ] (از ع اِمص ) مراغبة. رجوع به مراغبة شود. || خواهش . رغبت . (غیاث اللغات ). مراغبة. رجوع به مراغبة شود : چندان که نشاط ملاعبت کردو
مراغبةلغتنامه دهخدامراغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) ظاهر کردن میل و خواهش . || (اِمص ) میل . خواهش . رغبت . شوق . آرزومندی . ج ، مراغبات . (ناظم الاطباء).
مراغبتلغتنامه دهخدامراغبت . [ م ُ غ َ / غ ِ ب َ ] (از ع اِمص ) مراغبة. رجوع به مراغبة شود. || خواهش . رغبت . (غیاث اللغات ). مراغبة. رجوع به مراغبة شود : چندان که نشاط ملاعبت کردو
مراغبةلغتنامه دهخدامراغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) ظاهر کردن میل و خواهش . || (اِمص ) میل . خواهش . رغبت . شوق . آرزومندی . ج ، مراغبات . (ناظم الاطباء).
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م َ غ َ ] (ع مص ) مصدر رَغب و رَغبة است در تمام معانی . ج ، مَراغب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به رغب و رغبة شود.