مراعات کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاس داشتن، نگاه داشتن ۲. رعایت کردن، توجه کردن، لحاظ کردن ۳. مراقبت کردن
مراعات کردنلغتنامه دهخدامراعات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهداری کردن . مشفقانه مراقبت کردن : مراعات دهقان کن از بهر خویش . سعدی .غم جمله خوردر هوای یکی مراعات صد کن برای یکی .
مراعاتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تکردن، رعایت کردن، درنظرداشتن، مودب بودن منطبق بودن
مراعاتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاس، توجه، رعایت، ملاحظه، مواظبت ۲. حرمت ۳. توجه کردن، مراقبت کردن ۴. ملاحظه هم کردن، رعایت هم کردن
لاحظدیکشنری عربی به فارسیرعايت کردن , مراعات کردن , مشاهده کردن , ملا حظه کردن , ديدن , گفتن , برپاداشتن(جشن و غيره)
رعایت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته رعایت کردن، مراعات کردن، بهجاآوردن، پیروی کردن، منطبق بودن اطاعت کردن عمل کردن، کردن ملاحظه کردن، احترام گذاشتن، اهمیت دادن
توجه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. التفات کردن، اعتنا کردن، مراعات کردن، رعایت کردن ۲. روی آوردن ۳. تیمار داشتن، غمگساری کردن، غمخواری کردن ۴. دلسوزی کردن ۵. دقت کردن
ملاحظه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. رویت کردن ۲. بررسی کردن ۳. احتیاط کردن ۴. رعایت کردن، مراعات کردن ۵. اعتنا کردن، پروا کردن ≠ نادیده گرفتن