مرئوسلغتنامه دهخدامرئوس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) رعیت . (از منتهی الارب ) (متن اللغة). عامه ٔ مردم . (از منتهی الارب ). که زیر سلطه ٔ رئیس باشد. (از اقرب الموارد). تابع. خادم . کنایه
مرئوسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتر، زیردست، مادون، پایین رتبه، سال پایینی کارمنددولت ◄ مستوفی فراش، خادم، نوکر، شخص بیاهمیت، ملازم رعایا قوای کمکی منصوب، مأمور نایب، معاون وکیل،
اعضاء مرئوسهلغتنامه دهخدااعضاء مرئوسه . [ اَ ءِ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعضایی را گویند که مبدئیت ندارند و کمک اعضاءِ رئیسه نیز نیستند. (از بحر الجواهر).
مرؤوسلغتنامه دهخدامرؤوس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مرئوس . نعت مفعولی از رئاسه . رجوع به رئاسة شود. || کسی که تحت اطاعت رئیس باشد. (از اقرب الموارد) : رئیس و مرؤوس و شریف و مشروف روی
اعضاء مرئوسهلغتنامه دهخدااعضاء مرئوسه . [ اَ ءِ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعضایی را گویند که مبدئیت ندارند و کمک اعضاءِ رئیسه نیز نیستند. (از بحر الجواهر).
مرؤوسلغتنامه دهخدامرؤوس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مرئوس . نعت مفعولی از رئاسه . رجوع به رئاسة شود. || کسی که تحت اطاعت رئیس باشد. (از اقرب الموارد) : رئیس و مرؤوس و شریف و مشروف روی
subordinateدیکشنری انگلیسی به فارسیتابع، مادون، مرئوس، پایینی، تابع قرار دادن، زیردست یا مطیع کردن، وابسته، فرعی، مطیع، فرمانبردار