مدیر مهمانخانهhotelier 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که ادارۀ تمامی امور مربوط به مهمانخانه/ هتل را بر عهده داشته باشد متـ . مدیر هتل
مدیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اداره کننده، گرداننده ۲. رئیس، سرپرست، مسئول ۳. باکیاست، سیاس، سیاستمدار، شایسته، کاردان، مدبر ≠ بیکیاست
مدیردیکشنری فارسی به انگلیسیadministrator, boss , executive, head, director, old man, operator, superintendent, management
مهمانخانه دارلغتنامه دهخدامهمانخانه دار. [ م ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دارنده و مالک مهمانخانه . || مدیر مهمانخانه .
مدیر خدمات پذیراییcatering managerواژههای مصوب فرهنگستانمدیر بخشی از مهمانخانه که با استفاده از مهارتهای خود در طراحی و سازماندهی و اجرای ضیافتهای مهمانخانه به تبلیغ و فروش خدمات ضیافتها میپردازد
مهمانخانۀ مالکگردانowner-managed hotelواژههای مصوب فرهنگستانمهمانخانهای که مالک و مدیر یک نفر است متـ . هتل مالکگردان