مدیریتدیکشنری فارسی به انگلیسیadministration, conduct, direction, directorship, management, managing, supervision
مدیریتلغتنامه دهخدامدیریت . [ م ُ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مدیر بودن . مدیری : مدیریت کل ، مدیریت عامل ، مدیریت دبستان . رجوع به مدیری و مدیر شود.
پاسترلغتنامه دهخداپاستر. [ ت ُ ] (اِخ ) لوئی . عالم کیمیاوی بزرگ فرانسه . مولد وی به دُل بسال 1822م ./ 1237 هَ . ق . وفات در سنه ٔ 1895م .1312/ هَ . ق . وی پس از ختم تحصیلات خویش
پژوهش در خدمات سلامتhealth services researchواژههای مصوب فرهنگستانتلفیق دستاوردهای علمی علوم بالینی، همهگیرشناسی، علوم اجتماعی، علوم اقتصادی و مدیریت در مطالعۀ سازمان و وظایف و عملکرد خدمات سلامت
جزائریلغتنامه دهخداجزائری . [ ج َ ءِ ] (اِخ ) شیخ طاهربن صالح (یا محمدصالح )بن احمد دمشقی . وی یکی از علمای عصر خویش در دمشق بود و سمت بازرسی کتابخانه های آن شهر را داشت . او در ج
جریده نگاریلغتنامه دهخداجریده نگاری . [ ج َ دَ / دِ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن روزنامه یا مجله یا نشریه های مرتب روزانه یا هفتگی یا ماهانه که مندرجات آنها گاه سیاسی و خبری و اجتماعی است
حاجی پاشا آیدینیلغتنامه دهخداحاجی پاشا آیدینی . (اِخ ) طبیبی بوده است به دربار سلطان بایزیدخان عثمانی و پس از مرگ وی بخدمت شاهزاده سلیمان پیوست . مولد وی شهر آیدین و سپس به مصر شد و در حلقه