مدیریتدیکشنری فارسی به انگلیسیadministration, conduct, direction, directorship, management, managing, supervision
سامانۀ مدیریت شبکهnetwork management system, NMS 2واژههای مصوب فرهنگستان[مهندسی مخابرات] سامانۀ جامع تجهیزات مورداستفاده برای پایش و واپایش و مدیریت شبکۀ ارتباطات داده که معمولاً دارای آزمونافزار و مدارهای عیبیابی و پیکربندی مجدد
دروپالواژهنامه آزاددروپال یک سیستم مدیریت محتوای متن باز است که بر اساس معیار امنیت و قدرت طراحی و پیاده سازی گردیده است. شما میتوانید این سیستم را دریافت و برای راه اندازی هر سای
آسیبپذیریvulnerabilityواژههای مصوب فرهنگستانضعف در طراحی و راهاندازی و عملکرد مدیریت یک سامانه که باعث نقض خطِمشی امنیتی آن سامانه شود
سازمان ملل متحدلغتنامه دهخداسازمان ملل متحد. [ ن ِ م ِ ل َ ل ِ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (اِخ ) مؤسسه ای است بین المللی که از نمایندگان 83 کشور تشکیل میگردد. افزایش روز افزون ارتباطات بین المللی و
مجازشناسیauthorizationواژههای مصوب فرهنگستانتصمیمی مدیریتی و رسمی ازسوی مدیر ارشد سازمان برای مجاز کردن عملیات یک سامانة اطلاعاتی و پذیرش صریح مخاطرات آن، در مورد عملیات و داراییهای سازمان یا افراد، براس