مدوسلغتنامه دهخدامدوس . [ م ِدْ وَ ] (ع اِ)چوب خرمن کوب . (منتهی الارب ). آنچه بدان خرمن نرم کنند. (از مهذب الاسماء). مدواس . (اقرب الموارد). رجوع به مدواس شود. || آلت زنگ زدودن
مدوصلغتنامه دهخدامدوص . [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) فروآینده از بالا به نشیب . (آنندراج ). آنکه خود را از بالا می اندازد. (از ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تدویص . رجوع به تدویص شو
مدرسةدیکشنری عربی به فارسیمدرسه , اموزشگاه , مکتب , دبستان , دبيرستان , تحصيل در مدرسه , تدريس درمدرسه , مکتب علمي يا فلسفي , دسته , جماعت همفکر , جماعت , گروه , دسته ماهي , گروه پرندگان
مدواسلغتنامه دهخدامدواس . [ م ِدْ ] (ع اِ) چوب خرمن کوب . (منتهی الارب ). مدوس . (اقرب الموارد).رجوع به مِدوَس شود. || آلتی که بدان زنگ می زدایند. مدوس . (ناظم الاطباء). رجوع به
آراکسلغتنامه دهخداآراکس . (اِخ )نام قدیم رودخانه ای در ایران بطول 700 هزار گز که از نزدیکی تخت جمشید گذشته و برود مدوس پیوسته بخلیج فارس می ریخته است . || نام رودخانه ای در مرز ا
نیرجلغتنامه دهخدانیرج . [ ن َ رَ ] (ع ص ، اِ) آهن آماج که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ). سکةالحراث . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نورج . (متن اللغة). || غماز. سخن چین . (منتهی