مدملغتنامه دهخدامدم . [ م ُ دِم م ] (ع ص ) آنکه زشت و بطور فضاحت رفتارمی کند. (ناظم الاطباء). کار بد و زشت کننده . (آنندراج ). || پدری که بچه ٔ زشت آورده باشد. (ناظم الاطباء):
مدمغفرهنگ انتشارات معین(مُ دَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - غذای چرب کرده شده . 2 - در فارسی : کسی که دماغ (تکبر) و نخوت دارد؛ پرنخوت ، متکبر.
مدمندیکشنری عربی به فارسیخو دادن , اعتياد دادن , عادي کردن , معتاد , () خو گرفتگي , عادت , اعتياد , خو گرفته