همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

مدلل

modallal

معنی

آنچه برای آن دلیل آورده شده باشد؛ ثابت‌شده.

مترادف

ثابتشده، محرز، محقق، مصرح

دیکشنری

documentary

جست‌وجوی دقیق

مدلل

فرهنگ انتشارات معین

(مُ دَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) با دلیل آورده شده ، دارای دلیل .

مدلل

فرهنگ مترادف و متضاد

ثابتشده، محرز، محقق، مصرح

مدلل

دیکشنری فارسی به انگلیسی

documentary

مدلل

لغت‌نامه دهخدا

مدلل . [ م ُ دَل ْ ل َ ] (ع ص ) به دلیل ثابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به دلیل ثابت شده . بادلیل . دلیل دار. مثبت . ثابت . مبرهن . برهانی . موجه . (

مدلل

لغت‌نامه دهخدا

مدلل . [ م ُ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) به دلیل ثابت کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).

جست‌وجوی مشابه

مدلل کننده

دیکشنری فارسی به عربی

برهاني

مدلل شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

محرزشدن، محقق شدن، به اثبات رسیدن

مدلل کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

مدلل ساختن، به اثبات رساندن، ثابت کردن، محرز ساختن، مدلل داشتن

جست‌وجوی متن

مدلل کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

مدلل ساختن، به اثبات رساندن، ثابت کردن، محرز ساختن، مدلل داشتن

برهاني

دیکشنری عربی به فارسی

اثبات کننده , مدلل کننده , شرح دهنده , صفت اشاره , ضمير اشاره , اسم اشاره

مبرهن

فرهنگ انتشارات معین

(مُ بَ هَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مدلل ، با دلیل و برهان . 2 - آشکار، واضح .

undemonstrative

دیکشنری انگلیسی به فارسی

غیر قابل اثبات، فاقد ضمیر اشاره، غیر مدلل، خود دار

مستندسازی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. معتبرسازی، مدلل سازی ۲. فیلمسازی(براساس واقعیات عینی)