مدعسلغتنامه دهخدامدعس . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مطمع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). امیدگاه . (منتهی الارب ). محل طمع. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) جماع . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
مدعسلغتنامه دهخدامدعس . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) نیزه که بدان زنند. (منتهی الارب ). رمح که با آن طعنه فرودآرند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا نیزه ٔ سختی که تا نشود و نخمد، وهو
مدعسلغتنامه دهخدامدعس . [ م ُ دَع ْ ع ِ ] (ع ص ) آنکه نیزه می زند. (ناظم الاطباء). نیزه درزننده . (آنندراج ): دعّسه بالرمح ؛ دعسه ؛ طعنه ؛ شدد للکثرة. (از متن اللغة).
مدعسلغتنامه دهخدامدعس . [ م ُدْ دَ ع َ ] (ع اِ) جای کماج پختن در بادیه و تنور بریانی . (منتهی الارب ). جای نان پختن و جای بریان کردن در بادیه و آنجا که ریگ داغ یا خاکستر گرم [مل
مدعصلغتنامه دهخدامدعص . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) گرمای کشنده . (آنندراج ). گرمای هلاک کننده . (ناظم الاطباء).
مداسلغتنامه دهخدامداس . [ م َ ] (ع اِ) پایتابه و مانند آن . (منتهی الارب ). پای افزار. (مهذب الاسماء). حذاء. کفش که به پای کنند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نوعی از پاپوش
مداصلغتنامه دهخدامداص . [ م َ ] (ع اِ) مغاص . جای غوص و فرورفتن در آب . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جای فرودآمدن در آب یا عام است . (منتهی الارب ). جای صید مروارید و جائی
مدعصلغتنامه دهخدامدعص . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گرمازده ٔ هلاک شده یا آنکه پایش از گرما دریده و آماسیده باشد. (منتهی الارب ) (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به ادعاص شود.
مدعثلغتنامه دهخدامدعث . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) باقی گذارنده . (آنندراج ). ابقاکننده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || سارق مریب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). دزد. (ناظم الاطباء
مدعسجلغتنامه دهخدامدعسج . [ م ُ دَ س ِ ] (ع ص ) شتابی کننده و تیزرونده . (آنندراج ). تیز و شتاب رونده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دعسجة. رجوع به دعسجة شود.
مدعسقلغتنامه دهخدامدعسق . [ م ُ دَ س ِ ] (ع ص ) حمله آورنده . (آنندراج ). آنکه حمله میکند بر دیگری . (ناظم الاطباء). || شتران پامال کننده و شکننده ٔ حوض . (آنندراج ). رجوع به دعس
مدعسجلغتنامه دهخدامدعسج . [ م ُ دَ س ِ ] (ع ص ) شتابی کننده و تیزرونده . (آنندراج ). تیز و شتاب رونده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دعسجة. رجوع به دعسجة شود.
مدعسقلغتنامه دهخدامدعسق . [ م ُ دَ س ِ ] (ع ص ) حمله آورنده . (آنندراج ). آنکه حمله میکند بر دیگری . (ناظم الاطباء). || شتران پامال کننده و شکننده ٔ حوض . (آنندراج ). رجوع به دعس
امیدگاهلغتنامه دهخداامیدگاه . [ اُ ] (اِ مرکب ) مدعس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای امید. (آنندراج ). مرتجی . در تداول نامه نگاری قدیم به پدر و اشخاص بزرگ می نوشتند: قبله و امیدگ
مداعسلغتنامه دهخدامداعس . [ م َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مدعس . (اقرب الموارد). رجوع به مدعس شود. || ج ِ مدعاس . (منتهی الارب ). رجوع به مدعاس شود.
غطیفةلغتنامه دهخداغطیفة. [ غ ُ طَ ف َ ] (اِخ ) سلمی . شاعری درباره ٔ وی گفته است : لتجدنی بالامیر براو بالقناة مدعسا مکرااذا غطیف السلمی فرا.(از تاج العروس ).