403 مدخل
۱. سند یا نوشتهای که دلیل چیزی است: مدرک تحصیلی.۲. آنچه وجود چیزی را تٲیید میکند: مدرک جرم.۳. [قدیمی] ادراکشدنی؛ قابل درک.
دستک
۱. برگه، سند ۲. دیپلم، کارنامه، گواهینامه
document, documentation, evidence, proof, record, voucher
برهان , سجل , شاهد , شهادة , مستند الصرف , وثيقة
اگاه , باخبر , بااطلا ع , ملتفت , مواظب
دليل
سلطة
exhibit
prima facie
diploma
مدرک