مدرسیلغتنامه دهخدامدرسی . [ م ُ دَرْ رِ ] (حامص ) شغل و عمل سبق گفتن و درس گفتن . (ناظم الاطباء). مدرس بودن .
زاویه ٔ شافعیلغتنامه دهخدازاویه ٔ شافعی .[ ی َ ی ِ ف ِ عی ی ] (اِخ ) مدرسی است در جامع عتیق مصرو گفته میشود که شافعی در آنجا تدریس فقه میکرده است . سلطان عبدالعزیز عثمان فرزند ملک صلاح ا
دامی همدانیلغتنامه دهخدادامی همدانی . [ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) از فضلا و مدرسین عهد خودبوده و در 1173 هَ . ق . رحلت نموده است . از اوست :دگرانت نگرانند و من دل نگران نتوانم نگرم در تو ز
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جمال الدین التونسی یکی از مدرسین عالی رتبه ٔ جامع زیتونه ٔ تونس . او راست : بلوغ الارب فی مآثر الشیخ الذهب . والشیخ الذهب هو شیخه فی الط
اسکلاستیکلغتنامه دهخدااسکلاستیک . [ اِ ک ُ ] (فرانسوی ، ص ) از لاتینی اسکلاستیکوس ). مَدْرَسی . || متعلق بمدارس قرون وسطی : فلسفه ٔ اسکلاستیک . چون در قرون وسطی بحث علمی وحکمی تقریبا