مدرجدیکشنری عربی به فارسیامفي تلاتر , سالن , تالا ر , جايگاه سر پوشيده تماشاچيان در ميدان اسب دواني يا ورزشگاهها , حضار , شنوندگان , باند فرودگاه , مجرا , راهرو , ردپا
مدرجلغتنامه دهخدامدرج . [ م ُ دَرْ رَ ] (ع ص ) به درجات کرده . صاحب درجه ها. (یادداشت مؤلف ) درجه دار: خطکش مدرج . صفحه ٔ مدرج . درجه بندی شده . || پله پله شده . (فرهنگ فارسی م
مدرجلغتنامه دهخدامدرج . [ م ُ دَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از تدریج . رجوع به تدریج شود. آنکه درمی نوردد و می پیچد نامه را. (ناظم الاطباء). درهم پیچنده و لفاف کننده چیزی را. (