مدربلغتنامه دهخدامدرب . [ م ُ دَرْ رِ ] (ع ص ) شکیبائی نماینده در کارزار وقت شدت و فرار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از تدریب . رجوع به تدریب شود. || کسی که درمی آید در زمین دشمنان از بلاد روم . (ناظم الاطباء): ادرب القوم ؛ دخلوا ارض العدو من بلاد الروم . (اقرب الموارد). || رج
مدربلغتنامه دهخدامدرب . [ م ُدَرْ رَ ] (ع ص ) مرد آزمایش دیده و شدت رسیده و سختی چشیده . (منتهی الارب ). منجد. مجرب . مصاب بالبلایا. (اقرب الموارد). آزموده ٔ ممتحن سختی کشیده . || شتر رام ادب یافته ٔ مأنوس سواری در کوچه ها. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). شتر که دست آموز است
مدربفرهنگ فارسی معین(مُ دَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - آن که به کاری عادت کرده کردن . 2 - ورزیده مجرب . 3 - گرفتار.
مذربلغتنامه دهخدامذرب . [ م ُ ذَرْ رَ ] (ع ص ) سیف مذرب ؛ شمشیر تیز. (مهذب الاسماء). شمشیر زهرآب داده . (منتهی الارب ). مسموم . (متن اللغة). || سنان مذرب ؛ تیزکرده شده و بزهرآب داده . ذرب . (از متن اللغة).
مذربلغتنامه دهخدامذرب . [ م ُ ذَرْ رِ ] (ع ص ) تیزکننده ٔ سنان . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تذریب . رجوع به تذریب شود.
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) استخوان با مغز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازمحیطالمحیط). || شمشیر. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تیزی شمشیر. (از منتهی الارب ) (ازذیل اقرب الموارد
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای زدن . || جائی که چیزی را به زمین فرومی کنند و برمی نشانند. || میدان جنگ . || خیمه گاه و اردو. (ناظم الاطباء).
مضربلغتنامه دهخدامضرب . [ م َ رِ ] (ع اِ) اسم مکان و زمان . (از محیط المحیط). یقال : اتت الناقة علی مضربها؛ یعنی به وقتی رسیده که گشن داده شود آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || جای زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اصل و نسب و شرف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموار
مدربخلغتنامه دهخدامدربخ . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) کبوتر ماده که بر نر تن دردهد و رام گردد برای سفاد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است ازدربخة. رجوع به دربخة شود. || مرد پشت خم کرده و فروتن . (ناظم الاطباء): دربخ الرجل ؛ طأطاء رأسه و بسط ظهره . (از متن اللغة). رجوع به
مدربجلغتنامه دهخدامدربج . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) چیز نرم گردنده بعد سختی . (آنندراج ). نعت فاعلی است از دربجة. رجوع به دربجة شود. || مهربان . (ناظم الاطباء).شتر ماده ٔ مهربان بر بچه ٔ خود. (آنندراج ): دربجت الناقة؛ رئمت ولدها. (متن اللغة). رجوع به دربجة شود.
مدربحلغتنامه دهخدامدربح . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) آنکه از ترس می دود. (ناظم الاطباء). دونده از ترس . (آنندراج ). نعت فاعلی است از دربحة. || آنکه پشت خم می کند و فروتنی می نماید. (ناظم الاطباء). خم کننده پشت خود را و رام و خوار گردنده . (آنندراج ). متذلل . (متن اللغة). رجوع به دَرْبَحَة شود.
مدربخلغتنامه دهخدامدربخ . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) کبوتر ماده که بر نر تن دردهد و رام گردد برای سفاد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است ازدربخة. رجوع به دربخة شود. || مرد پشت خم کرده و فروتن . (ناظم الاطباء): دربخ الرجل ؛ طأطاء رأسه و بسط ظهره . (از متن اللغة). رجوع به
مدربجلغتنامه دهخدامدربج . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) چیز نرم گردنده بعد سختی . (آنندراج ). نعت فاعلی است از دربجة. رجوع به دربجة شود. || مهربان . (ناظم الاطباء).شتر ماده ٔ مهربان بر بچه ٔ خود. (آنندراج ): دربجت الناقة؛ رئمت ولدها. (متن اللغة). رجوع به دربجة شود.
مدربحلغتنامه دهخدامدربح . [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) آنکه از ترس می دود. (ناظم الاطباء). دونده از ترس . (آنندراج ). نعت فاعلی است از دربحة. || آنکه پشت خم می کند و فروتنی می نماید. (ناظم الاطباء). خم کننده پشت خود را و رام و خوار گردنده . (آنندراج ). متذلل . (متن اللغة). رجوع به دَرْبَحَة شود.