مدخولهلغتنامه دهخدامدخوله . [ م َ ل َ / ل ِ] (ع ص ) مدخولة. زن شوی دیده . که شوی با او هم بستر شود. زن که شوی با او بخفته است . (یادداشت مؤلف ). زن دوشیزگی ربوده و شوی دیده . ضد
مدخولةلغتنامه دهخدامدخولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) نخلة مدخولة؛ خرمابن میان پوسیده . (منتهی الارب )؛ عفنةالجوف . (متن اللغة)(از اقرب الموارد). || امراءة مدخولة؛ زن شوی دیده . (منتهی ال
مسخولةلغتنامه دهخدامسخولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مسخول . رجوع به مسخول شود. || کواکب مسخولة؛ ستارگان ناشناخته و مجهول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ماخوله بالالغتنامه دهخداماخوله بالا. [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 102 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مدخولةلغتنامه دهخدامدخولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) نخلة مدخولة؛ خرمابن میان پوسیده . (منتهی الارب )؛ عفنةالجوف . (متن اللغة)(از اقرب الموارد). || امراءة مدخولة؛ زن شوی دیده . (منتهی ال
شلافهلغتنامه دهخداشلافه . [ ش َل ْ لا ف َ / ف ِ ] (ع ص ) شلافة. زن بی شرم و بیحیا. (ناظم الاطباء). زن سلیطه و بیحیا و پررو و وقیح و پرسروصدا. ممکن است بطور مطلق در حق مردان نیز ب
خافضلغتنامه دهخداخافض . [ ف ِ ] (ع ص ) از نامهای باری تعالی است . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خداوند به این نام از این جهت مسمی شده است که پست د
زنلغتنامه دهخدازن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد.