مداحلغتنامه دهخدامداح . [ م ُدْ دا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مادح ، و کان ابوالشیص من مداح الرشید. (ابن خلکان از یادداشت مؤلف ).
مداحلغتنامه دهخدامداح . [ م َدْ دا ] (ع ص )ستاینده . (مهذب الاسماء). ستایشگر. (آنندراج ). آفرین سرا. آفرین سرای . بسیار ستاینده . بسیار ستایش کننده . (یادداشت مؤلف ). مدیحه گو. مدحتگر. مدح کننده . که فضایل و محاسن ممدوح را بیان کند و برشمارد : آنکه چون مداح او نام
مدایحلغتنامه دهخدامدایح . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مدائح . ج ِ مدیح و مدیحه . رجوع به هر یک از این لغات در ردیف خود شود. || اشعاری که در بیان فضایل و اعمال ممدوحی سروده باشند. رجوع به مدیحه شود : وقت توبه کردن آمد از مدایح وزهجی کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی .<br
مداحی کردنلغتنامه دهخدامداحی کردن . [ م َدْ دا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدیحه سرودن . فضایل ممدوح را به شعر درآوردن . || اشعار در فضایل و مصایب اهل بیت خواندن .
مداحی کردنلغتنامه دهخدامداحی کردن . [ م َدْ دا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدیحه سرودن . فضایل ممدوح را به شعر درآوردن . || اشعار در فضایل و مصایب اهل بیت خواندن .