مخورلغتنامه دهخدامخور. [ م ُ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهربان در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان است که 542 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
نان مخورلغتنامه دهخدانان مخور. [ م َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه کمتر از لزوم خرج کند. ممسک . لئیم . (منتهی الارب ). || تنگ دست . (ناظم الاطباء). رجوع به نان نخور شود.
لَا تَحْزَنْفرهنگ واژگان قرآنغم مخور(حزن:اندوهي که بر دل سنگيني کند ، چه اندوه از امري که واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
لَا تَحْزَنِيفرهنگ واژگان قرآنغم مخور(مؤنث)(حزن:اندوهي که بر دل سنگيني کند ، از امري واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
نان مخورلغتنامه دهخدانان مخور. [ م َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه کمتر از لزوم خرج کند. ممسک . لئیم . (منتهی الارب ). || تنگ دست . (ناظم الاطباء). رجوع به نان نخور شود.