مخنثلغتنامه دهخدامخنث . [ م ُ خ َن ْ ن َ ] (ع ص ) خم داده و دوتا گشته . (از منتهی الارب ).سست و فروهشته و دوتا گردیده . (از اقرب الموارد) (ازمحیط المحیط). خمیده و دوتاه . (ناظم
مخنثلغتنامه دهخدامخنث . [ م ُ خ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) کسی که خم می کند و دوتا می نماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخنیث و مُخَنَّث معنی اول شود.
مخنثفرهنگ انتشارات معین(مُ خَ نَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد. 2 - کنایه از: بی غیرت و بی حمیت .
مخنثفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز بدهد؛ زنمانند.۲. [مجاز] مرد بدکار؛ پشتپایی؛ هیز.۳. آنکه نه مرد است و نه زن؛ خنثی؛ امرد؛ بیریش.
مخنسلغتنامه دهخدامخنس . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) سپس کننده کسی را.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپس کرده و عقب مانده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اخناس شود.
مخنثیلغتنامه دهخدامخنثی . [ م ُ خ َن ْ ن َ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، مأبونی . نامردی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متخنثلغتنامه دهخدامتخنث . [ م ُ ت َ خ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) دوتاه و شکسته و دو تا و خمیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || نرم و ملایم و آن که مانند زن نرم و ملایم سخن گوید. (ناظم
متنثرلغتنامه دهخدامتنثر. [ م ُ ت َ ن َث ْ ث ِ ] (ع ص ) پراکنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تنثر شود.
lopedدیکشنری انگلیسی به فارسیگوسفندی، جست و خیز کردن، رقصیدن، شلنگ انداختن، تاخت رفتن، بجست و خیز دراوردن
lopesدیکشنری انگلیسی به فارسیlopes، تاخت، حرکت خرامان، جست وخیز و شلنگ تخته، جست و خیز کردن، رقصیدن، شلنگ انداختن، تاخت رفتن، بجست و خیز دراوردن
مخنثیلغتنامه دهخدامخنثی . [ م ُ خ َن ْ ن َ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، مأبونی . نامردی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).