مخملغتنامه دهخدامخم . [ م ُ خ ِم م ] (ع ص ) لحم مخم ؛ گوشت گنده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخمام شود.
مخملغتنامه دهخدامخم . [ م ُ خ ِم م ] (ع ص ) لحم مخم ؛ گوشت گنده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخمام شود.
نهاللغتنامه دهخدانهال . [ ن ِ / ن َ ] (اِ) درخت نونشانده . (لغت فرس اسدی ص 312). درخت خرد باشد که نونشانده باشند. (صحاح الفرس ). درخت نورسته . (از رشیدی ). درخت موزون نورسته . (
مخملفرهنگ انتشارات معین(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) پارچة لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد. ؛ ~کبریتی مخمل دارای تار نخی و پود راه راه برجسته .