مخمصهفرهنگ انتشارات معین(مَ مَ صَ یا ص ) [ ع . مخمصة ] (اِ.) 1 - گرسنگی ، خالی بودن معده . 2 - رنج ، زحمت ، گرفتاری .
مخمصهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اشکال، دردسر، قید، سختی، دشواری، گرفتاری، گیرودار، مخاطره ۲. گرسنگی ۳. رنج، زحمت ۴. بدبختی، غم بزرگ
مخمصهدیکشنری فارسی به انگلیسیconjuncture, contretemps, corners, dilemma, hot water, jam, pass, pickle, plight, predicament, scrape, strait, trouble
مخمصهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) خت، موقعیتناگوار (دشوار)، گرفتاری، بدبختی، فاجعه، اشتغال، محذور (محظور)، بنبست، امپاس، هچل، گیر، بحران دردسر، دشواری▲ بلاتکلیف
مخمصةلغتنامه دهخدامخمصة. [ م َ م َ ص َ ] (ع مص ) باریک میان کردن . (المصادر). خمصه الجوع خمصاً و مخمصة؛ باریک کرد او را گرسنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء
مخمصةلغتنامه دهخدامخمصة. [ م َ م َ ص َ ] (ع مص ) باریک میان کردن . (المصادر). خمصه الجوع خمصاً و مخمصة؛ باریک کرد او را گرسنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء
دقمسهلغتنامه دهخدادقمسه . [ دَ م َ س َ / س ِ ] (اِ) مخمصه و دردسر و ناراحتی . ظاهراً تحریفی است از مخمصة. دخمصه . (فرهنگ لغات عامیانه ).