مخلوط سوخت و هواfuel/ air mixtureواژههای مصوب فرهنگستانمخلوط وزنیِ سوخت و هوا در فرایند احتراق موتورهای درونسوز
مخلوطلغتنامه دهخدامخلوط. [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته . (ناظم الاطباء).- مخلوط شدن ؛آمیخته شدن . (ناظم الاطباء).- مخلوط کردن ؛ آمیختن و سرشتن و شوریدن . (ناظم الاطباء).
مخلوطدیکشنری فارسی به انگلیسیintermixture, admixture, amalgam, blend, cross, cocktail, combination, mélange, mix, mixed, mixture, potpourri
مخلوطفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) آمیخته شده ، به هم آمیخته ، به گونه ای که قابل جداسازی باشند. مق . محلول .
چندراهۀ هواintake manifold,inlet manifold, inlet pipe,induction manifold,suction manifoldواژههای مصوب فرهنگستانچندراههای که مخلوط سوخت و هوا را به سیلندرها میرساند
سوپاپ هواintake valve, inlet valve, admission valve, induction valveواژههای مصوب فرهنگستانسوپاپی که با باز شدن آن مخلوط سوخت و هوا به داخل سیلندر راه مییابد
دودexhaust 3, exhaust gases, exhaust fumes, combustion productsواژههای مصوب فرهنگستانگازهای حاصل از احتراق مخلوط سوخت و هوا در محفظۀ احتراق
فشار احتراقcombustion pressureواژههای مصوب فرهنگستانفشار تولیدشده براثر احتراق مخلوط سوخت و هوا در سیلندر
مخلوطلغتنامه دهخدامخلوط. [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته . (ناظم الاطباء).- مخلوط شدن ؛آمیخته شدن . (ناظم الاطباء).- مخلوط کردن ؛ آمیختن و سرشتن و شوریدن . (ناظم الاطباء).
مخلوطدیکشنری فارسی به انگلیسیintermixture, admixture, amalgam, blend, cross, cocktail, combination, mélange, mix, mixed, mixture, potpourri
مخلوطفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) آمیخته شده ، به هم آمیخته ، به گونه ای که قابل جداسازی باشند. مق . محلول .
مخلوطلغتنامه دهخدامخلوط. [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته . (ناظم الاطباء).- مخلوط شدن ؛آمیخته شدن . (ناظم الاطباء).- مخلوط کردن ؛ آمیختن و سرشتن و شوریدن . (ناظم الاطباء).
پسماند بازیافتنی مخلوطcommingled recyclableواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از مواد بازیافتنی مختلف متـ . بازیافتنی مخلوط