مخلسلغتنامه دهخدامخلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) گیاه خشک و تر بهم آمیخته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سری که موی سیاه و سفید دارد. (آنندراج ) (
مخلصفرهنگ مترادف و متضاداخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بیریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یکرو ≠ دورو، ریاکار
اشهب مخلسلغتنامه دهخدااشهب مخلس . [ اَ هََ ب ِ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشهب مخلص . از رنگهای اسب است . رجوع به اشهب حدیدی شود. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18).
logsدیکشنری انگلیسی به فارسیسیاههها، لگاریتم، کنده، کارنامه، سرعت سنجکشتی، صورت عملیات، سفرنامهکشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، ثبت کردن وقایع، کندن
اشهب مخلسلغتنامه دهخدااشهب مخلس . [ اَ هََ ب ِ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشهب مخلص . از رنگهای اسب است . رجوع به اشهب حدیدی شود. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18).
اشهب حدیدیلغتنامه دهخدااشهب حدیدی . [ اَ هََ ب ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است ، و آن رنگی است که سپیدی آن با موهای سیاه درآمیزد و سیاهی بر سپیدی غالب آید. و آنرا اش
مجلسدیکشنری عربی به فارسیمقام يا وظيفه صدارت عظمي , مقام وزارت دارايي , دفتر مهردار سلطنتي , انجمن , مشاوره , شورا , مجلس , کنکاشگاه