متعثقلغتنامه دهخدامتعثق . [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) سحاب متعثق ، ابر فراهم آمده ٔ بهم آمیخته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعثق شود.
louderدیکشنری انگلیسی به فارسیبلندتر، با صدای بلند، بلند، رسا، پر سر و صدا، پر صدا، گوش خراش، بلند اوا، زرق و برق دار، پراواز، پر جلوه، پر هیاهو
loudestدیکشنری انگلیسی به فارسیبا صدای بلند، بلند، رسا، پر سر و صدا، پر صدا، گوش خراش، بلند اوا، زرق و برق دار، پراواز، پر جلوه، پر هیاهو
متعثقلغتنامه دهخدامتعثق . [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) سحاب متعثق ، ابر فراهم آمده ٔ بهم آمیخته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعثق شود.
منعثقلغتنامه دهخدامنعثق . [ م ُ ع َ ث ِ ] (ع ص ) سحاب منعثق و متعثق ؛ ابر فراهم آمده ٔ به هم آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بیذقلغتنامه دهخدابیذق . [ ب َ ذَ ] (معرب ، اِ) در فارسی بیذه . ج ، بیاذق . بمعنی سرباز پیاده ، و عرب بدان تکلم نموده است :منعتک میراث الملوک و تاجهم و انت لدرعی بیذق فی البیاذق