ماصدقلغتنامه دهخداماصدق . [ ص َ دَ ] (ع اِ مرکب ) در اصل ماصدق علیه بود یعنی آنچه صادق شد بر آن . در محاوره به معنی مضمون و معنی مستعمل . (غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ فعل مأخوذ از
متصدقلغتنامه دهخدامتصدق . [ م ُ ت َ ص َدْ دِ ] (ع ص ) صدقه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). صدقه کننده و صدقه دهنده . (ناظم الاطباء). مُصَّدِّق مثله ُ. قال
متصفقلغتنامه دهخدامتصفق . [ م ُت َ ص َف ْ ف ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بر گردد بر شکم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتری که از این پهلو به آن پهلو برگردد. (ناظم الاطباء). || متردد و
lowerدیکشنری انگلیسی به فارسیپایین تر، اخم، ترشرویی، پایین اوردن، کاستن از، تخفیف دادن، تنزل دادن، فروکش کردن، اخم کردن، خرد شدن، پست تر، هوای گرفته و ابری
ماصدقلغتنامه دهخداماصدق . [ ص َ دَ ] (ع اِ مرکب ) در اصل ماصدق علیه بود یعنی آنچه صادق شد بر آن . در محاوره به معنی مضمون و معنی مستعمل . (غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ فعل مأخوذ از
متصدقلغتنامه دهخدامتصدق . [ م ُ ت َ ص َدْ دِ ] (ع ص ) صدقه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). صدقه کننده و صدقه دهنده . (ناظم الاطباء). مُصَّدِّق مثله ُ. قال
متصفقلغتنامه دهخدامتصفق . [ م ُت َ ص َف ْ ف ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بر گردد بر شکم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتری که از این پهلو به آن پهلو برگردد. (ناظم الاطباء). || متردد و
متصلقلغتنامه دهخدامتصلق . [ م ُ ت َ ص َل ْ ل ِ ] (ع ص ) زن که فریاد کند از درد زه . (آنندراج ). زن بانگ کننده ٔ از درد زه . || آمد و شد کننده ٔ در آب . || غلطنده ٔ در خاک از مشقت
متصوقلغتنامه دهخدامتصوق . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) آلوده گردنده . یقال تصوق بعذرته ، آلوده گردیده به پلیدی خود. (آنندراج ). آلوده شده به پلیدی و سرگین . (ناظم الاطباء) (از منت