مخسوفلغتنامه دهخدامخسوف . [ م َ ] (ع ص ) فرورفته بر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : او و کعبه ش می شود مخسوفتراز چه است این ؟ از عنایات قدر. مولوی .و رجوع به خسف شود
مخسوفةلغتنامه دهخدامخسوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) چاه بسیارآب در زمین سنگناک که آب آن منقطع نشود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخسِف معنی دوم شود.
مأسوفلغتنامه دهخدامأسوف . [ م َءْ ] (ع ص ) اندوهگین . (ناظم الاطباء).- مأسوف علیه ؛ به جای مرحوم ، پس از ذکر نام غیرمسلمانی مرده آرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| خشمگین .
مخسوفةلغتنامه دهخدامخسوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) چاه بسیارآب در زمین سنگناک که آب آن منقطع نشود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخسِف معنی دوم شود.
مأسوفلغتنامه دهخدامأسوف . [ م َءْ ] (ع ص ) اندوهگین . (ناظم الاطباء).- مأسوف علیه ؛ به جای مرحوم ، پس از ذکر نام غیرمسلمانی مرده آرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| خشمگین .