مخزةلغتنامه دهخدامخزة. [ م َ خ َزْ زَ ] (ع اِ) جای خززناک و خزز کصرد به معنی خرگوش نر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). جائی که دارای خرگوش نر باشد. (ناظم الاطباء).
مخزعلغتنامه دهخدامخزع . [ م ُ خ َزْ زِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که می برد و قطع می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخزیع شود.
مخزیةلغتنامه دهخدامخزیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) آنکه دارای خصلت قبیح و عمل زشت باشد. ج ، مخزیات . (ناظم الاطباء).
مخازیلغتنامه دهخدامخازی . [ م َ ] (ع اِ) رسوائیها و بی آبروئی ها و خواریها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) : پادشاه که از مقابح افعال کارداران و مخازی احوال ایشان رفاده ٔ تعامی بر دیده ٔ بصیرت خویش بندد... (مرزبان نامه ص 29).
مخزیلغتنامه دهخدامخزی . [ م ُ ] (ع ص ) رسواکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی و یا چیزی که شرم و یا رسوائی می آورد. (ناظم الاطباء). || ذلیل و خوارکننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندوه آورنده . || هلاک کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جان
شمخزةلغتنامه دهخداشمخزة. [ ش ُم ْم َ زَ ] (ع اِمص ) تکبر. بزرگ منشی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شمخرة شود.