مخذعلغتنامه دهخدامخذع . [ م ُ خ َذْ ذِ ] (ع ص ) برنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخذیع شود. || ختنه کننده . (ناظم الاطباء).
مخذعلغتنامه دهخدامخذع . [ م ُ خ َذْ ذَ ] (ع ص ) کباب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || هر نبات که اعلای وی خورده و بریده شده باشد یا بریده شده اطر
مخزعلغتنامه دهخدامخزع . [ م ُ خ َزْ زِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که می برد و قطع می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخزیع شود.
مخضعلغتنامه دهخدامخضع. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) فروتن گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کلان سالی که پست گردن گرداند کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (
مخزابلغتنامه دهخدامخزاب . [ م ِ ] (ع ص ) شتر آماسیده از فربهی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مخزاجلغتنامه دهخدامخزاج . [ م ِ ] (ع ص ) ماده شتری که در فربهی چنان نماید که گویا آماسیده است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مخزانلغتنامه دهخدامخزان . [ م َ ] (اِخ ) نام معبد ترسایان که به اسم بانی معروف است . (غیاث ). و رجوع به مخران شود.
مخزابلغتنامه دهخدامخزاب . [ م ِ ] (ع ص ) شتر آماسیده از فربهی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مخزاجلغتنامه دهخدامخزاج . [ م ِ ] (ع ص ) ماده شتری که در فربهی چنان نماید که گویا آماسیده است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مخزانلغتنامه دهخدامخزان . [ م َ ] (اِخ ) نام معبد ترسایان که به اسم بانی معروف است . (غیاث ). و رجوع به مخران شود.