مخروعهلغتنامه دهخدامخروعه . [ م َ ع َ ] (ع ص ) گوسفند که بر گوش وی داغ خرع نهاده باشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || ناقه ٔ دیوانه . (منتهی
مخروبهدیکشنری فارسی به انگلیسیdesolate, dilapidated, gone, ruins, run-down, seedy, shabby, tumbledown, waste
مخروبهلغتنامه دهخدامخروبه . [ م َ ب َ ] (از ع ، ص ) هر جای خراب شده و ویران شده و خرابه . (ناظم الاطباء).
مخروطةلغتنامه دهخدامخروطة. [ م َ طَ ] (ع ص ) ریش که در رخسار آن موی کم باشد و در ذقن آن انبوه و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ریش کشیده . (دهار). || (اِ) واحد مخ