مخردللغتنامه دهخدامخردل . [ م ُ خ َ دَ ] (ع ص ) افکنده به زمین . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). افتاده بر زمین . (ناظم الاطباء). || گوشت بریده ٔ پاره پاره . (منتهی الارب )
مخردللغتنامه دهخدامخردل . [ م ُ خ َ دِ ] (ع ص ) برنده ٔ گوشت و جداکننده و برنده ٔ اندامهای گوشت را جداجدا. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که گوشت را می برد و
مخردلغتنامه دهخدامخرد. [ م ُ رِ ] (ع ص ) شرم کننده و خاموش از خواری نه از حیا. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شرمسار و ساکت و بی صدا و آنکه از شرم و حیا آهسته ح
جردلةلغتنامه دهخداجردلة. [ ج َ دَ ل َ] (ع مص ) نزدیک افتاده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشرف به سقوط شدن . (از متن اللغة). نزدیک افتادن شدن . (ناظم الاطباء). مجدالدین گوید:
مخردلغتنامه دهخدامخرد. [ م ُ رِ ] (ع ص ) شرم کننده و خاموش از خواری نه از حیا. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شرمسار و ساکت و بی صدا و آنکه از شرم و حیا آهسته ح
خدللغتنامه دهخداخدل . [ خ َ دَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . ستبر شدن . (از معجم الوسیط). خدال . مخادلة. || پرگوشت و گرد شدن ساق پا. (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (