مخرةلغتنامه دهخدامخرة. [ م َ رَ ] (ع اِ) تیز وگند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). هر بوی گندی که از شکم کسی برآید. (ناظم الاطباء).
مخرةلغتنامه دهخدامخرة. [ م َ رَ / م ِ رَ / م ُ رَ ] (ع اِ) چیزی برگزیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). هر چیز برگزیده و پسندیده . (ناظم الاطباء).
گیلغتنامه دهخداگی . (اِ) گه و گوه . غایط. سرگین در لهجه ٔ طبرستان و گیلک و الوار. (آنندراج ) (انجمن آرا). در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود. (ف
گندلغتنامه دهخداگند. [ گ َ ] (اِ) اوستا گئینتی (بوی متعفن )، پهلوی گند ، گندگ (گنده )، هندی باستان گندها (بو، عطر [ خوشبو ] )، افغانی گنده ، بلوچی گند (گل [ به کسر اول ] ، فضله