مخاذیللغتنامه دهخدامخاذیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مخذول است . (غیاث ).ج ِ مخذول است که به معنی خوارکرده شده باشد. (آنندراج ). مردمان مخذول و فرومایه . (ناظم الاطباء) : جنگی قوی ب
lobbedدیکشنری انگلیسی به فارسیلوبد، باهستگی پرتاب کردن، چیزی را سنگین بزمین زدن، با تنبلی و سنگینی حرکت کردن
مخاذیللغتنامه دهخدامخاذیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مخذول است . (غیاث ).ج ِ مخذول است که به معنی خوارکرده شده باشد. (آنندراج ). مردمان مخذول و فرومایه . (ناظم الاطباء) : جنگی قوی ب
تارودیلغتنامه دهخداتارودی . (اِخ ) بقول ابوالفضل بیهقی از مدبران بقایای عبدالرزاقیان بوده است : و روز پنجشنبه ٔ بیست وپنجم شوال از نشابور مبشران رسیدند بانامه ها ازآن احمدعلی نوشت
تحریض دادنلغتنامه دهخداتحریض دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن : و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه ٔ ت
خالنجویلغتنامه دهخداخالنجوی . [ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی بوده است بر سه فرسنگی نیشابور : ... و احمدعلی نوشتکین با سواره ٔ خیاره تر بر اثر آن مخاذیل تا خالنجوی سه فرسنگ شهر برفت و بسی
خمارگشاییلغتنامه دهخداخمارگشایی . [ خ ُ گ ُ ] (حامص مرکب ) خمارشکنی . رفع خماری : و همان شب اتفاق عروسی بود و جمله ... به عشرت و نشاط مشغول سحرگاهی بر سر آن مخاذیل افتاد ایشان را خما