مخملفرهنگ انتشارات معین(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) پارچة لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد. ؛ ~کبریتی مخمل دارای تار نخی و پود راه راه برجسته .
مدلفرهنگ انتشارات معین(مُ دِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نمونه ، سرمشق ، الگو. 2 - هر چیز و هر کس اعم از مجسمه و انسان و غیره که در برابر هنرمند قرار گیرد تا از روی آن نقاشی کند یا مجسمه بساز
longدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی، اشتیاق داشتن، میل داشتن، ارزوی چیزی را داشتن، مناسب بودن، گذشته از وقت، بلند، دراز، طویل، دیر، کشیده، مدید، مفصل، متوالی، ژرف
خط استواءلغتنامه دهخداخط استواء. [ خ َطْ طِ اِ ت ِ ] (اِخ ) خطی است موهوم که یک سر آن بمشرق و سر دیگر بمغرب که حکما در زمین بمقابله و محاذات دائره ٔ معدل النهار بر وسط زمین فرض کنند
طول بلدلغتنامه دهخداطول بلد. [ ل ِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بُعدِ آن باشد از مشرق یا مغرب . بعدش است از نهایت آبادانی ، خواهی این بعد را به معدل النهار با خط استوا گیر و
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جعفر راضی باﷲ مکنی به ابوالعباس . خلیفه ٔ عباسی . مؤلف مجمل التواریخ در (ص 378) آرد: مدت خلافت راضی [ باﷲ ] هفت سال بود و بدیگر روا
اریحالغتنامه دهخدااریحا. [ اَ ] (اِخ ) اریخا. اریحه . لغتی عبرانی است و آن نام مدینه ٔ جبارین غور در سرزمین اردن شام است ، بین آن و بیت المقدس سواره یکروز راهست و راه آن از جبال
دایرهلغتنامه دهخدادایره . [ ی ِ رَ ] (ع ص ) دایرة. مؤنث دایر. دائرة. دورزننده . گردنده . || (اِ) دائرة. در اصطلاح هندسه شکلی باشد مسطح و مدور و خطی گرد وی درگرفته ، و در اندرون