پرورشلغتنامه دهخداپرورش . [ پ َرْ وَ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پروردن . عمل پروردن . تیمار. مراعات . رعایت . تربیت . تربیه . تعلیم . تأدیب . ترشیح : برای پرورش جسم جان چه رنجه کن
اندرلغتنامه دهخدااندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افا
نارهلغتنامه دهخداناره . [ رَ / رِ ] (اِ) زبانه ٔ ترازو و زبانه ٔ قپان . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). رمانه ٔ کپان . (صحاح الفرس ). شاهین ترازو (شعوری
نهجیزلغتنامه دهخدانهجیز. [ ن َ ] (اِ) پیچیدن . (اوبهی ). به معنی پیچیدن و پیچ و تاب باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). تاب . پیچ . پیچش . (ناظم الاطباء) : چنان ز معدلتش کار مملکت شد
هاکرهلغتنامه دهخداهاکره . [ رَ / رِ ] (ص ) الکن وآنکه در حرف زدن زبانش میگیرد. (برهان ) (ناظم الاطباء). جهانگیری نویسد: هاکره و هاکله ، کسی را گویند که در سخن گفتن زبانش میگرفته