مدخندیکشنری عربی به فارسیاهل دخانيات , اهل دود , دود دهنده ميوه وگوشت وامثال ان , وسيله اي که توليد دودکند , واگن يا اتاق مخصوص استعمال دخانيات
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
lookدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کن، نگاه، ظاهر، نظر، قیافه، نگاه کردن، دیدن، نگریستن، پاییدن، چشم را بکار بردن، وانمود کردن، بنظر امدن، مراقب بودن
کالاکچلالغتنامه دهخداکالاکچلا. [ ] (اِ) اسم هندی خربق اسود است که به فارسی خال زنگی نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
استروطیملغتنامه دهخدااستروطیم . [ ] (اِ) بفرنگی کندش است . (فهرست مخزن الادویه ). خربق . کندس . بیخ گازران . خانق الذئب .
طولواغریونلغتنامه دهخداطولواغریون . [ ] (معرب ، اِ) خربق ابیض است . (فهرست مخزن الادویه ). به یونانی خربق سفید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).