مدخندیکشنری عربی به فارسیاهل دخانيات , اهل دود , دود دهنده ميوه وگوشت وامثال ان , وسيله اي که توليد دودکند , واگن يا اتاق مخصوص استعمال دخانيات
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
lookدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کن، نگاه، ظاهر، نظر، قیافه، نگاه کردن، دیدن، نگریستن، پاییدن، چشم را بکار بردن، وانمود کردن، بنظر امدن، مراقب بودن
گل خطمیلغتنامه دهخداگل خطمی . [ گ ُ ل ِخ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است معروف و از انواع خبازی شمرده اند گل آن سفید و سرخ و الوان مختلف و بهترین همه سفید و آنچه بی گل باشد
بلوطالارضلغتنامه دهخدابلوطالارض . [ ب َل ْ لو طُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که برگ آن به برگ کاسنی ماند. (منتهی الارب ). گیاهی است که برگ آن به هندباء ماند. (از اقرب الموارد). اس
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خبزارزی . نصربن احمدبن نصربن مأمون . این شاعر بصری امی بود و خواندن و نوشتن نمیدانست لکن شعر او در غایت جودت و لطافت بود و