مخاطبهلغتنامه دهخدامخاطبه . [ م ُ طَ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) گفتگو و خطابه . || کلام مابین متکلم و سامع. (ناظم الاطباء). || مورد بازخواست و عتاب قرار دادن . گفتاری درشت و ع
مخاطبةلغتنامه دهخدامخاطبة. [ م ُطَ ب َ ] (ع مص ) سخن در روی گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با کسی سخن گفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). ر
مخاطبةلغتنامه دهخدامخاطبة. [ م ُطَ ب َ ] (ع مص ) سخن در روی گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با کسی سخن گفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). ر
يُحَاوِرُهُفرهنگ واژگان قرآنبا اوگفت و گو مي کرد (محاورة به معناي مخاطبه و رو در روي يکديگر گفت و شنود کردن است)
خطابلغتنامه دهخداخطاب . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای مخاطبه . (منتهی الارب ). رجوع به مخاطبه در این لغت نامه شود.- حسن خطاب ؛خوب مخاطبه کردن : تا حسن خطاب و رد جواب و سای
شیخ العمیدلغتنامه دهخداشیخ العمید. [ ش َ خُل ْ ع َ ] (اِخ ) مخاطبه ٔبوسهل حمدوی . لقب بوسهل زوزنی ندیم سلطان مسعود غزنوی و رئیس دیوان رسالت او، پس از مردن بونصر مشکان وبروزگار سلطان م
بهاءالدینلغتنامه دهخدابهاءالدین . [ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) محمدالاوشی . مذکری خوش گوی و پیری جوان طبع و فصیحی لطیفه پرداز بود. پیوسته در مخاطبه ٔخود گفتی : ای بهای اوشی تو بهای اوشی و ه