مخاذیللغتنامه دهخدامخاذیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مخذول است . (غیاث ).ج ِ مخذول است که به معنی خوارکرده شده باشد. (آنندراج ). مردمان مخذول و فرومایه . (ناظم الاطباء) : جنگی قوی ب
مخایللغتنامه دهخدامخایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) نشانه ها. علامتها : شرم و حلم و سخا شمایل اوهر سه ظاهر شد از مخایل او. سنائی .و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسط
مخایلةلغتنامه دهخدامخایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) امیدوار شدن به باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده ٔ باریدن شدن آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (از آنند
مخایلفرهنگ انتشارات معین(مَ یِ) [ ع . مخائل ] (اِ.) 1 - نشانه ها، علامت ها. 2 - ابرهایی که طلیعة باران هستند. ج مخیله .
مخایلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ابرهایی که طلیعۀ باران است.۲. علامات؛ آثار: مخایل نجابت، مخایل کیاست.
تارودیلغتنامه دهخداتارودی . (اِخ ) بقول ابوالفضل بیهقی از مدبران بقایای عبدالرزاقیان بوده است : و روز پنجشنبه ٔ بیست وپنجم شوال از نشابور مبشران رسیدند بانامه ها ازآن احمدعلی نوشت
تحریض دادنلغتنامه دهخداتحریض دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن : و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه ٔ ت
خالنجویلغتنامه دهخداخالنجوی . [ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی بوده است بر سه فرسنگی نیشابور : ... و احمدعلی نوشتکین با سواره ٔ خیاره تر بر اثر آن مخاذیل تا خالنجوی سه فرسنگ شهر برفت و بسی
خمارگشاییلغتنامه دهخداخمارگشایی . [ خ ُ گ ُ ] (حامص مرکب ) خمارشکنی . رفع خماری : و همان شب اتفاق عروسی بود و جمله ... به عشرت و نشاط مشغول سحرگاهی بر سر آن مخاذیل افتاد ایشان را خما
مدابیرلغتنامه دهخدامدابیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مدبور، به معنی بدبخت است . (فرهنگ فارسی معین ) : زعیم آن مدابیر و عظیم آن مخاذیل را منکوب و مکبوب به دوزخ فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ